منو حالا نوازش کن

اینجا خاطرات خصوصی و روزانه من و مرد مهربونم ثبت میشه، بعد از سالهای طولانی بهم رسیدیم :)

منو حالا نوازش کن

اینجا خاطرات خصوصی و روزانه من و مرد مهربونم ثبت میشه، بعد از سالهای طولانی بهم رسیدیم :)

خانومه برمیگردد

آقااا دیگه این دفعه جدی جدی تنبلی کردم ها 

یکشنبه 17 شهریور پست قبل رو نوشتم و همون شب هم عازم وان بودیم. از سرکار برگشتنی افتادم تو خیابون از این ور به اون ور که یه سری خوراکی جات بخرم و در به در دنبال ملحفه و رو بالشی یک بار مصرف بودم که دیگه نخوایم معمولی با خودمون ببریم. ولی هیچ جا دو نفره پیدا نکردم آخر هم مجبور شدم دو تا یک نفره بخرم. دیجی کالا داره برای سری بعد انشالله باید زودتر از اون سفارش بدم.

خلاصه قرار بود دوس جونم 6.30 تا 7 برسه منزل ما که حرکت کنیم. مامان به پیشنهاد خودش برامون کتلت درست کرده بود. زود تند سریع دو تا ساندویچ درست کردم برای شام تو راه. خوراکی ها رو تو کوله پشتی مون گذاشتم و نشستم منتظر دوس جون که 7.15 رسید. 

از اونجایی که خیلی خانمم دندون رو جیگر گذاشتم و غرغر نکردم. اونم تند تند وسایلشو چید تو چمدون و اسنپ گرفتیم به مقصد ترمینال غرب. خدا رو شکر به موقع رسیدیم ولی ترمینال خیلی خر تو خر بود و سرویس شدیم تا بالاخره بلیط هامونو گرفتیم . شرح مفصل تر سفر رو تو اینستا نوشتم. اینجا سعی میکنم خلاصه تر بگم. در کل سفر با دوس جون بی نظیره با اینکه خیلی اهل سفر نبوده و زمینی رفتن هم مکافات خودشو داره ولی ایشون کاملا مهربون و خوش اخلاق و صبور بود. یه جاهایی دیگه در عوض من قاطی می کردم :)

رفتنی که گیر یه راننده بیشعور افتاده بودیم که کشت ما رو انقدر که الکی وایساد و نوحه با صدای بلند گذاشت برامون. تو مرز هم وحشتناک شلوغ بود یعنی ما ساعت 10 شب یکشنبه راه افتادیم و حدود 5/6 عصر دوشنبه هتل بودیم. هتل مون هم افتضاااااح بود.

در واقع ما دو روز مفید اونجا بودیم. دوشنبه که بسیار خسته بودیم. در حد یه غذا خوردن و نیم ساعت چرخیدن رفتیم بیرون.

سه شنبه رو کلهم تو خیابون جمهوریت گشتیم برای خرید. چهارشنبه هم رفتیم جزیره آکدامار که با کشتی روی آب بودن خیلی مزه داد. جزیره هم خیلی خوشگل بود و یم عالمه عکس گرفتیم. برگشتنی هم نهار خوردیم و رفتیم خانه گربه ها که یه نژاد خاص هستن با چشم های دو رنگ که به نظر من خیلی بی مزه بود جذابیتی نداشت برای دیدن. 7 اینطورا نزدیک هتل بودیم و با وجود خستگی وحشتناک بازم رفتیم خرید :)

پنجشنبه هم تور لیدر از ساعت 10 صبح تا 1 ظهر علافمون کرد تا بیاد دنبالمون. وقتی رسید خیلی بداهه و بدون قصد قبلی یه طوری از خجالتش دراومدم که دوس جون هی اشاره کرد بسه کوتاه بیا، غلط کرد :)

مرز نسبت به رفتن خلوت تر بود و این یعنی به جای 4 ساعت 2 ساعت طول کشید تا رد بشیم. کلی هم معطل شدیم بعد از مرز. چون لیدر نامحترم مون ماشین هماهنگ نکرده بود برامون که تا ترمینال خوی بریم. حدود 7.30 عصر ترمینال خوی بودیم و 8.30 سوار اتوبوس شدیم. من که انقدر خسته بودم تا صبح خوابیدم ولی دوس جون نتونست خیلی استراحت کنه.

سفر به وان در کل به نظر من با توجه به اینکه از نظر قیمتی مشابه تورهای داخلی کیش و قشم هست و از طرفی یه سری آزادی ها رو داره که اینجا نیست خوبه. ولی به شرطی که تعطیلی نباشه . ولی اونقدری هم جذاب نبود که من باز بخوام برم.

جمعه صبح رسیدیم تهران و پسرک طفلی من ساعت 11 پاشد رفت سرکار. من که قشنگ خوابیدم تا نهار. پاشدم غذا رو خوردم باز خوابیدم تا عصر :) کلا خرس قطبی شده بودم. عصر هم واقعا توان نداشتم برم پیش دوس جون. به جاش رفتم پیش هیلی سوغاتی شو بردم و شام هم سوخاری گرفتیم خوردیم. از همون روز هم حس مریضی داشتم.

شنبه ش آبریزش بینی م شروع شد :) با تشکر از همکار مهربونم  که هیچ کار معوقی برام جمع نکرده بود حتی بایگانی ها رو هم مثل خودم روز به روز انجام داده بود :) 

شنبه هم رفتم منزل هیلی اینا. هی سعی داشت گولم بزنه که از بیرون یه چیزی بخوریم ولی من گول نخوردم به جاش املت درست کرد خوردیم. 

یکشنبه مریض تر بودم و جایی نرفتم. دوشنبه دوس جون رو دیدم ولی یادم نمیاد جای خاصی رفته باشیم. 

سه شنبه با همکار رفتیم یه جا نزدیک خونه ی ما که مانتو ببینه . هیلی هم بهمون پیوست . مانتوفروشیه که دراصل تولیدی بود چیز به درد بخوری نداشت. همکارم ازمون جدا شد و رفت. ما هم خیلی اتفاقی تو کوچه پایینی ما یه کافه پیدا کردیم که تو حیاط یه خونه و به شدت کثیف و نامرتب بود. میز صندلی هاش رو هم انگار سمساری گذاشته بود که بندازه دور اینا جمع کرده بودن آورده بودن. در این حد درب و داغون.

یه پنینی رو مشترکا خوردیم که در کمال تعجب بد نبود. از همونجا هم نخود نخود روانه منزل شدیم. یکی از اقوام خانم برادرم فوت کرده بود و همون روز رفته بود شهرستان. برادرم و فسقل از سه شنبه پیش ما بودن تا روز جمعه.

اینو فعلا تا اینجا داشته باشید 

بقیه رو تو پست بعد بگم.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد