منو حالا نوازش کن

اینجا خاطرات خصوصی و روزانه من و مرد مهربونم ثبت میشه، بعد از سالهای طولانی بهم رسیدیم :)

منو حالا نوازش کن

اینجا خاطرات خصوصی و روزانه من و مرد مهربونم ثبت میشه، بعد از سالهای طولانی بهم رسیدیم :)

نه انگار جدی جدی زرنگ شدم :)

از کجا شروع کنم؟ شنبه ی پیش. که اگر اشتباه نکنم باز خودم کرمم گرفت که برم بیرون. یه سر رفتم پیش هیلدا به صرف آبمیوه و بستنی . و باز هم خیلی شانسی ما روبروی پاساژ لاله بودیم که پسرک زنگ زد و گفت من تو خیابون حجابم و دارم میرم سمت خونه. منم که رئوووف گفتم پیاده شو بیا پیشمون من می رسونمت.

یه آبمیوه هم ایشون میل کردن و رفتیم سمت مجتمع.

یک شنبه به خودم جایزه دادم و از دفتر رفتم کافه خودمو میلک شیک بادام زمینی مهمون کردم. عصرم جایی نرفتم نشستم خونه رمان سیگار شکلاتی رو شروع کردم که همکار جان داده. با وجود موضوع و تم داستان که به شدت آبکی و الکی کشداره ولی آدم دوس داره بخونه ببینه چی میشه.

اگر درست یادم مونده باشه دوشنبه هم من رفتم خونه ی هیلدا اینا و پسرک رو ندیدم.

آقا ما افتادیم دنبال برنامه ی سفر دوم با دوس جون که احتمالا توی شهریوره :)) بعد هیچی دیگه جفت مون هم حااالمون بهم میخوره از سرچ کردن و به آژانس های مسافرتی زنگ زدن.سه شنبه شام با هم بودیم و رفتیم یه جا تو ولیعصر که اصلا اسم رستورانش رو نگاه هم نکردم. پیتزا و سالاد گرفتیم که من راضی بودم ولی دوس جون خوشش نیومد چون بچه پیتزای نازک دوس نداره. برگشتنی هم کلی موضوع سفر رو به شور و مشورت گذاشتیم. البته تا اون روز مقصد  یه جا دیگه بود که با تماس دوس جون با دوستش کلا برنامه عوض شد چون دوستش گفته بود اونجا اصلا ارزش نداره و به هزینه ای که میکنید نمی ارزه. هیچی دیگه مقصد رو عوض کردیم و افتادیم رو دور سرچ های جدید :( 

 تاریخ مورد نظر ما قبل یا بعد از تعطیلات تاسوعا و عاشوراس . حالا بامزه اینجاس که یه سری آژانس ها میگن تاریخ و هتل های مورد نظر شما پر شدن، یه سری دیگه هم میگن نه هنوز اون تاریخ ها باز نشده و اون یکی ها دروغ میگن.

انشاللللله که دفعه بعد که می نویسم بگم تور مورد نظرمون رو گرفتیم و منتظر شهریور هیجان انگیزمون هستیم :)

چهار شنبه شب هم همین بود برنامه مون ولی دیگه چیزی نخوردیم. فقط نشستیم 50 تا تور و هتل و این چیزا سرچ کردیم.

پنجشنبه از دفتر رفتم چک پورسانت رو خوابوندم بانک. بعد هم نهار رو در جوار فسقل که منزل ما بود صرف کردیم . می خواستم برم کلاس رقص هرچی به فسقل گفتم بیا ببرمت گفت نه من خجالت می کشم.

بعد کلاس رسیدم خونه و درحال غش بودم. می دونستم که فسقل بیدار باشه عمرا بذاره من بخوابم. پس خیلی شیک و مجلسی اول اونو خوابوندم بعد خودم خوابیدم. حدود ساعت 6 پاشدیم یکم چیتان پیتان کردم و رفتم دنبال هیلدا. از اونجا هم رفتیم خونه ی دوستش که 4/ 5 تا خانم بودن و من هیچ کدوم رو نمی شناختم. و تا حدود ساعت 11 بودیم. من خیلی از جو شون خوشم نیومد ولی خب برنامه ی بهتری هم برای عصر پنجشنبه نداشتم.

و بالاخره جمعه که شام منزل یار بودیم و مامانش خورشت بادمجون خوشمزه درست کرده بود. حالا بماند که قبلش باز سر ماجرای سفر کلی تو سر و کله هم زده بودیم وتو خونه هم دوس جون رو مود نبود و هی میخواست به همه گیر بده. آما من درایت به خرج دادم و اصلا بهونه دستش ندادم که دعوا کنیم :))

و بالاخره دیروز که فکر میکنم بعد از مدت هااااا اولین روزی بود که نشستم خونه و هیچ جا نرفتم باشد که رستگار شوم :))



نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد