منو حالا نوازش کن

اینجا خاطرات خصوصی و روزانه من و مرد مهربونم ثبت میشه، بعد از سالهای طولانی بهم رسیدیم :)

منو حالا نوازش کن

اینجا خاطرات خصوصی و روزانه من و مرد مهربونم ثبت میشه، بعد از سالهای طولانی بهم رسیدیم :)

سه شنبه قشنگه

بسیار الکی و بی دلیل امروز رو خیلی دوس دارم. البته خیلی الکی هم نیست همین که فردای یه تعطیلی هست و صبح نسبتا خلوتی رو تو دفتر داشتم در حدی که 8/9 مرحله کندی کراش بازی کنم، خودش از نشونه های قشنگی امروزه.

شنبه ی این هفته یادم رفت از هفته ی پیش بنویسم به همین خاطر هم خیلی چیزی یادم نمونده. 

در این حد بگم که دوس جون هیلی باز باهاش بهم زده و دوستم همه ش غمگین و غصه داره. دیگه اکثر روزها رو پیش اونم . یا می ریم یه دوری می زنیم یا خونه شون می مونیم. 

اگر اشتباه نکنم سه شنبه ی پیش دوس جون زودتر در اومد و یه دوساعتی رو با هم بودیم. 

چهارشنبه هم مامانم گفت امشب شام داریم ببین دوس جون نمیاد ؟ که پسرک کار داشت و گفت به جاش پنج شنبه میام. 

پنجشنبه شب رفتم لپ تاپ رو از هیلدا گرفتم که با دوس جون بشینیم عکس و فیلم های عقد رو انتخاب کنیم بعد از چهار ماااه.

اون کسی که اومده بود برای فیلم حدود 100 تا فایل از فیلم ها داده بهمون که انتخاب کنیم از توش برای ادیت. با خیااال راحت کل قسمت شام و جنگولک بازی هایی که وادارمون کرد دربیاریم رو، حذف کردیم : دی

جمعه هم دوس جون فیری برگزار شد که با هیلی رفتیم شام.

یکشنبه شام رو با دوس جون بودم که اعلام کرد یکشنبه هم نیس. منم نفس های عمیق کشیدم که هیچی نگم :))

خلاصه دیروزم در کنار هیلی و دوستش گذشت. 

راستی از این هفته برنامه ی کاری دوس جون عوض میشه. یعنی پنج شنبه ها تعطیله به جاش جمعه ها باید بره. ازخوبی هاش اینه که پنج شنبه ها رو من عاشقم و دوس جونم باشه که دیگه حررف نداره. جمعه ها هم ساعت کاریش کمتر از روزهای معمولیه. ولی از طرف دیگه وقتی بریم خونه ی خودمون عملا هیچ روزی از هفته نیست که کامل در کنار هم باشیم مگر تعطیلات.

خلاصه که سعی میکنم خوش بین باشم و با روی خوش برم پیشواز تغییرات .


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد