منو حالا نوازش کن

اینجا خاطرات خصوصی و روزانه من و مرد مهربونم ثبت میشه، بعد از سالهای طولانی بهم رسیدیم :)

منو حالا نوازش کن

اینجا خاطرات خصوصی و روزانه من و مرد مهربونم ثبت میشه، بعد از سالهای طولانی بهم رسیدیم :)

اومدم اومدم بالاخره اومدم :)

نزدیک یک ماه از آخرین پستم می گذره از اون دوره هایی بود که رو مود نوشتن نبودم اصلا. خبر خاصی هم نبوده به جز یه دوره ی بیخبری 5 روزه بین من و دوس جون. یه کمی بی حوصله بودم ، خاله پری هم حضور پررنگی داشت و همینا باعث شد به دوس جون بگم بیا یه مدت با هم در تماس نباشیم. مثلاً یه ماه. البته که بعد این همه سال می دونستم مسخره س که بگم بیا بهم بزنیم و قهر هم نبودیم. دوس جون هم اول هی گفت نه و لزومی نداره و این حرفا ولی وقتی اصرار من رو دید قبول کرد به شرطی که هر وقت کارم داشت و زنگ زد جوابشو بدم که منم قبول کردم. انصافاً هم سخت گذشت مخصوصا دو روز اولش که مطلقا در ارتباط نبودیم ولی از روز سوم دوس جون شروع کرد به اسمس دادن، روز پنجم هم پاشد اومد دم خونمون و همدیگه رو دیدیم و مگه میشه ببینمش و صداش رو بشنوم و نرم نشم؟

دو سه تا رستوران رفتیم که جوجه بروستد مرزداران یکی ش بود و برخلاف دک و پز رستوران غذاش اصلا خوب نبود.

جمعه ی پیش هم رفتیم دریاچه چیتگر که اگه از بداخلاقی های آقای دوس جون فاکتور بگیریم خوب بود و خوش گذشت. تااااازه دوس جون رضایت داد و قایق موتوری هم سوار شدیم که فوق العاده بود.

این چند وقت دوس جون درگیر یه سری مشکلات خانوادگی شه که روی رابطه ی ما هم بی تاثیر نیست منم هم دلم برای دوس جون مظلوم می سوزه هم یه جورایی دیگه خسته شدم از اینکه شرایط مون تغییری نمی کنه برای رسمی شدن. سر همینا یه کم دوس جون عصبیه این چند وقت ، منم دیگه یه موقع هایی تحملم تموم میشه و دلخوری بین مون پیش میاد.

سرکار هم من به شدت شلوغم جوری که مثل شب عید شدیم. این دو سه هفته من از 8 که وارد دفتر شدم نان استاپ کار کردم تا 2.30 / 3 که برم خونه. الانم یه چیزی حدود 20 تا پرونده ی انجام نشده داریم که همه شون ناقصن وگرنه باید ظرف یک دو روز انجام می شدن.  بعدم از خونه یه کمی سختم بود وبلاگ نوشتن. عصرا هم که به کلاس زبان و سریال گریز آناتومی (که دوباره دارم از اول نگاش می کنم ) و دوس جون و فسقل خانم می گذره. فسقل 6 تا دندون داره کلمه های دَدَ ، بابا ، ماما و جیس رو می گه . گردگیری هم میکنه مثل چی  کلا هم که نشستن و آروم وقرار تو کارش نیست و فقط راه می ره. دوشنبه ها و چهارشنبه ها مهمون خونه ی ماست.

یه روز هم تو هفته ی پیش با بچه های کلاس زبان رفتیم سینما قلهک که از طرف سفیر فیلم انگیلیسی داشت . با یه ساعت تاخیر رسیدیم و سالن پر شده بود هیچی دیگه خیلی شیک پولمون رو پس دادن ما هم با دخترا رفتیم سینما فرهنگ و فیلم دوران عاشقی رو دیدیم که بدک نبود ولی پیام فیلمو اصلا دوس نداشتم.

یه روز دیگه هم بعد از کلاس رفتیم کافی شاپ و یکی از بچه های قدیمی مون که باردار شده بود و دیگه نیومده بود رو دیدیم که خیلی دیدار خوب و دلپذیری بود از بس که این دختر خانومه.

دیگه همینا دیگه. خیلی حرف برای گفتن و نوشتن داشتم که الان یادم نیست. ایشالا که با همت ویاری خودم دیگه غیبت کبری نداشته باشم. چون همینطوری که بلاگفا هی تیکه تیکه خاطراتمو خورد. خودم هم بخوام یه ماه یه ماه ننویسم، بعدها دلم می سوزه که چرا یه مدت ننوشتم و چیزی ازشون یادم نمی مونه.

نظرات 8 + ارسال نظر
ندا دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 03:23 ب.ظ

سلام خانومه جان
کارگاه های مشاوره درمانی زیر نظر مشاور خانواده و معلم یوگا پنج شنبه و جمعه برگزار خواهد شد .
شاید شما از محتوای کارگاه ها اطلاعاتی نداشته باشید که من توضیحش رومیدم
در کارگاه ها جلسه اول معرفی اعضا و طرح مشکلات و معضلاتیه که فرد باهاش دست به گریبانه
بعد از معرفی اعضا و پذیرایی نوبت به مشورت برای اینکه اعضا به ترتیب روی صندلی داغ بنشینند و مشاور و سرپرست گروه به کمک اعضا راه حل ارائه خواهند داد .فرد با توجه به سوالات و ایده هایی که دیگر اعضا مطرح می کنند به نتیجه مطلوب خواهند رسید .دیدتون به کارگاه ها مشاوره نباشه باشگاه فکر و ذهن باشه .جلسات خشک و رسمی نیست کاملا شاد و دوستانه می باشد .
پس لحظه هاتون رو شاد کنید و به گروه های ما بپیوندید.
امید ما شادی و رضایت و کسب ارامشه
برای رزرو جا با تلفن 09190403416 تماس بگیرید.
در حین کلاس ها همسان گزینی هم خواهیم داشت به امید اینکه امری خیر در پیش خواهیم داشت .

خانم خانما دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 03:44 ب.ظ

سلام.خانومه شما هنوز ازدواج نکردید؟
یادمه قبلنا توی توضیحات وبلاگت تاریخ زده بودی که فلان روز ازدواج میکنید!چند سال ازش گذشته!خبری نیست؟

از تاریخی که تعیین کرده بود خیلی وقته گذشته :( چه کنیم که شرایط بهتر نمیشه :((((

اسکارلت سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 10:19 ق.ظ

به به بانو دلمون تنگ شد برات. چه خوب کردی برگشتی. تقریبا هر روز وبلاگتو چک کردم ولی خبری نبود ازت

فدای تو عزیزم

زهرا سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 12:57 ب.ظ

خانومه من تقریبا از وقتی که وارد نت شدم وبلاگ شما اولین وبلاگهایی بود که خوندم تقریبا سال 87 بود، و تا الان دارم دنبال می کنم، خیلی وبلاگها هم رمز دار شده که دیگه نتونستم بخونم و نرفتم وبشون، بعضی نوشته هاتم که رمز میذاری خیلی دلم میخاد بخونم ولی رمز ندارم دیگه
همیشه میخوندمت به غیر وقتایی که نت نداشتم البته خیلی کم نظر میذاشتم و خاموش بودم،
از همون اول براتون دعا می کردم که رسمی بشین
انشاالله زود همه چیز درست بشه و از بلاتکلیفی در بیاین

ممنونم از لطفت و دعای شیرینت

ازاده سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 02:22 ب.ظ

خانومه عزیز ایشالا ک همه چی درست میشه و انرژی شما چند برابر

خاتون چهارشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 12:04 ق.ظ http://narci66.blog.ir

سلام خانمه
تازه وبت رو دیدم
اولش نفهمیدم دوست جون کیه و جریان چیه.
اما کم کم دستم امد
جدا از 87 مینویسی؟ دوست جونم بوده اون موقع؟

انشالا مشکلاتت برطرف میشه .

در اصل از 86 می نویسم. آرشیوم تو یه وبلاگ به همین نام تو بلاگفا هست :)

asheghanehaye-1nini پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 02:47 ق.ظ http://asheghanehaye-1nini.blogsky.com

به به چه عجب.. :)
خانومه جان امیدوارم به زودی زود راهتون هموار بشه.. :-*

ممنون عزیزم

کتی یکشنبه 8 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 12:49 ب.ظ

ای وای چرا نظرات بازه!
ای وای!!!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد