منو حالا نوازش کن

اینجا خاطرات خصوصی و روزانه من و مرد مهربونم ثبت میشه، بعد از سالهای طولانی بهم رسیدیم :)

منو حالا نوازش کن

اینجا خاطرات خصوصی و روزانه من و مرد مهربونم ثبت میشه، بعد از سالهای طولانی بهم رسیدیم :)

امروز 5 شنبه شیرینی به نظر میاد. دفتر هم نسبتا خلوته، پس سریع برم سراغ آنچه گذشت از 5 شنبه ی پیش بگم که باز رفتیم دیدن فسقل خانوم. ایشون هم حسابی به ما لطف داشتن چون تمام دو ساعتی که ما اونجا بودیم بیدار بود ای خدا پس این دختر ما کی بزرگ میشه که با دل آسوده بغلش کنیم و بچلونیمش؟؟ از همونجا هم به دوس جون اعلام کردم که من یه سر میام پیشت. دوس جون هم گفت پس من یه سر می رم با حسود خان یکی دو تا خریدم رو انجام میدم تا بیای.

دکتر آرین تقریبا به ما نزدیکه . بعد ما همیشه فقط شاهد ترافیک جلوی درش بودیم و نمی دونم چرا تا حالا ازش غذا نگرفته بودیم. اون روز من خیلی بداهه تصمیم گرفتم که ازش غذا بگیرم و برم پیش دوس جون ، چون می دونستم حسود خان سیریشه بهش گفتم من دارم غذا می گیرم اینو بپیچونی ها. که گفت باشه. جاتون خالی دو عدد چیزبرگر گرفتم و همین که خواستم از رستوران بیام بیرون یه صدای بلندی اومد: گرررومپ. یه پسر جوونی از حال رفت و از روی صندلی ش افتاد رو زمین. منم که بی جنبه دیدن این صحنه یک استرسی بهم داد که نگو. دیگه یه چند ثانیه گذشت تا چشاش رو باز کرد و منم دیگه اومدم بیرون. از اون طرف هم حسود خان دوس جون رو آورده بود، بعد قفل در ماشینش رو زده بود و خیلی علنی می گفت من نمی ذارم بیاد پیشت، من رو از خونه کشیده بیرون حالا می خواد بره ؟؟ منم اصلا حوصله ی کل کل نداشتم همینطوری فقط نگاش می کردم تا بعد ده دقیقه رضایت داد گورش رو گم کنه بماند که شبش چه بلایی سرمون آورد

قشنگ اشتهام کور شده بود ولی انصافا ساندویچش خاص و خوشمزه بود و بی اغراق بزرگترین همبرگری بود که من تا حالا خوردم. پروژه ی بعدی مون پیتزاهای این رستورانه تا حدود ساعت ده بودیم و من برگشتم خونه. دوس جون هم یه سر رفت پیش حسود خان و "ر" که تا 11 اینطورا برگرده خونه. ولی حسود خان افتاده بود رو دور عقده ای بازیش و دوس جون رو تا 2 بیرون نگه داشت یعنی هر یه ربع یه بار دوس جون رو می برد تا نزدیکای خونه تا دوس جون به من زنگ می زد که چند دقیقه دیگه خونم، دوباره دور می زد می رفت یه جای دیگه دیگه ببین روانی بودنش در چه حده بعدم که دوس جون حرص می خورده ، اونا دو تایی می خندیدن !!! من برخلاف همیشه که این جور مواقع با دوس جون قاطی می کنم، دعوا نکردم و فقط می گفتم اشکال نداره بذار عقده هاشو خالی کنه من بیدارم تا برگردی خونه.

وقتی هم برگشت تا سه اینطور تو وایبر چت کردیم و یه دعوای گنده رو میلیمتری از بغل گوشمون رد شد.

صبح جمعه هم قرار بود دوستام زنگ بزنن به یه استخر که اگر باز بود بریم. یعنی من دست به دعا خوابیدم که استخره بسته باشه که من تا ظهر بخوابم ولی دوستم راس ساعت 9 زنگ زد که پاشو بریم ، بازه برخلاف انتظارم خیلی هم خوب و خوش گذشت. تازه نسبتا خلوت هم بود و ما تا نزدیک ساعت یک اونجا بودیم.

برگشتم خونه نهار رو زدم بر بدن و خوابیدم تاااا 6 . بعد هم حس بیرون رفتن نداشتم و یه چند قسمت برکینگ بد دیدم و اینطوری تعطیلاتمون به پایان رسید.

شنبه با دوس جون رفتیم که دوس جون جاروشارژی بخره. اول رفتیم گیشا که جایی نداشت. من یک عدد رنگ موی قرمز، بعله درست خوندین، قرررررمز خریدم. بابا من هر شرابی می ذارم بازم موهام تیره میشه . گفتم این سری روشن بگیرم که بلکه یه کمی تاثیر بذاره. بعد هم اومدیم پاساژ لاله که دوس جون یه دونه اونجا دیده بود و قیمتش هم خوب بود. که از شانس ما فروشنده ش عوض شده بود و قیمتش رو 50 تومن بیشتر می گفت . ما هم نخریدیم. دیگه داشتیم برمیگشتیم سمت دوس جون اینا که شانسی یه نمایندگی لوازم خونگی دیدیم. دیگه سریع پریدیم توش تا نبنده و از همون خریدیم. حالا بماند که دوس جون خیلی راضی نیست و میگه مکش نداره.

ترم جدید زبان هم از دوشنبه شروع می شد که من این ترم ثبت نام نکردم چون نصفش می افتاد تو ماه رمضون و هر چی فکر کردم دیدم واقعا سخته بخوام برم کلاس. عصرش هم باز رفتیم دیدن فسقل خانم که دیگه تشریف آوردن خونه ی خودشون و به ما هم نزدیک تر شدن.

و بالاخره دوشنبه من برکینگ بد رو تموم کردم و گفتم یه کمی در موردش بنویسم. سریال که تم پلیسی داره و متاسفانه بزرگترین نقطه ضعفش به نظر من کشدار بودنش بود. یعنی بعضی جاها به راحتی میشد ده دقیقه رو ندیده رد کرد. شخصیت نقش اولش هم اصلا برای من دوست داشتنی نبود یعنی حتی جاهایی که آدم خوبی هم بود نمی تونستم باهاش ارتباط برقرار کنم. به جز اینا بقیه چیزاش خیلی خوب بود. مخصوصا که بعضی از قسمت هاش به شدت غیر منتظره و عالی تموم میشد. برای من پایان فیلم و سریال خیلی مهمه که خدا رو شکر این پایانش هم خیلی خوب بود البته باز به نظر من. در کل به درد یه بار دیدن می خوره ولی اگه شما هم مثل من عاشق صحنه های رمانتیک و عاشقانه هستین بگم که این سریال کلا شاید 2 درصد همیچین چیزی داشت

سه شنبه خیلی یهویی یکی به دوس جون زنگ زد و پیشنهاد یه کار دو ماهه تو شهرستان رو داد و گفته بود اگه جور شه باید 5 شنبه بری. منم برای عصرش بلیط سینما گرفتم که با هم باشیم. خیلی دوس داشتم خط ویژه رو ببینم که فقط دو تا سینما اکران بود. سانس سینما آزادی 11 شب بود و اون یکی هم سینما ایران بود که من تا حالا نرفته بودم و اصلا نمی دونستم کجا هست؟ ولی در کمال اعتماد به نفس برای همون بلیط خریدم. دوس جون هم نیم ساعت زود تر رسید و رفتیم.و در کمال تعجب هم باید بگم خیلی راحت رسیدیم و گم نشدیم  یعنی باورتون میشه؟ فضای سینماش خیلی باحال بود. یعنی عاشق کتاب فروشی و کافه ش شدم. فیلم هم تقریبا خوب بود فقط آخرش رو دوس نداشتم. یعنی یه بار نشد تو فیلمای ایرانی پلیس ها آخرش مجرمین رو نگیرن خب بابا مگه تو واقعیت همیشه ی همیشه می گیرید آخه ؟؟ 

بعد از سینما هم رفتیم سمت دوس جون اینا و کلی عشقولانه بودیم چون احتمال می دادیم که دوس جون دو روز دیگه مسافره و دیگه از آخرین فرصت ها نهایت استفاده رو کردیم از اون ور هم قرار بود طرف تا دیشب خبر بده که متاسفانه خبری ازش نشد و احتمالا رفتن دوس جون کنسله.

دیروز هم از ساعت 6 هی با دوس جون حرف زدیم که "کجا بریم" و هی به نتیجه نرسیدیم تا ساعت 8 اینا که همیدگه رو دیدیم و بالاخره تصمیم گرفتیم بریم سر گیشا کباب بخوریم. البته بعد از اینکه من ده بار تغییر مسیر دادم . بعد از شام هم طبق روال عادی برنامه یه نیم ساعتی تو مجتمع دوس جون اینا نشستیم و سرمون به بازی آفتابه گرم شد. این دوس جون بی جنبه هم رفته بود از اینترنت اکثر جواباش رو یافته بود و دیشب کلهم تمومش کردیم تا بچه با خیال راحت شب بخوابه.

امروز هم می خوام با یکی از بچه ها برای اولین بار تو عمرم برم استخر رو باز برای آفتاب گرفتن. حالا از صبح هم این خورشید با ما بازیش گرفته . هی میاد، هی میره. تکلیف ما رو روشن نمی کنه که بریم یا نه؟

راستی اسم وب رو عوض کردم. وبگذر یه امکان جدید گذاشته به نام : ابر کلمات جستجو شده. رفتم می بینم که 95 درصد آمار من از کلمات خاک بر سری تشکیل شده که یه سری ش با کلمه ی نوا*زش بود و مقادیر زیادی ش هم با کلمه ی "جون" با تعداد واو های مختلف. یعنی از یه دونه واو بگیییییر تا 20/ 30 تاش خب یعنی چی آخه؟ یکی اونا رو ببینه فکر میکنه من اینجا چه حرفای مثبته هیجده ای که نمی زنم. هیچی دیگه گفتم اسم وب رو حداقل عوض کنم بلکه این آمار ننگین بیاد پایین. این هم از این راستی اگه تا ظهر امروز این پست رو دیدین و توصیه ای برای آفتاب گرفتن یا اینکه چه چیزایی خوبه آدم بزنه قبلش داشتین حتما بهم بگین

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد