منو حالا نوازش کن

اینجا خاطرات خصوصی و روزانه من و مرد مهربونم ثبت میشه، بعد از سالهای طولانی بهم رسیدیم :)

منو حالا نوازش کن

اینجا خاطرات خصوصی و روزانه من و مرد مهربونم ثبت میشه، بعد از سالهای طولانی بهم رسیدیم :)

من عاااااشق این روزای قبل از عید و حال و هوای باحالش هستم البته اگه از شلوغی بی پایان دفتر فاکتور بگیرم.  یعنی همه ش دوس دارم بیام اینجا پرحرفی کنم که اصلا وقت نمیشه . 

از سه شنبه ی پیش بگم که روز کنسرت مربوطه بود. صبح تو پیج فیس*بوکی تئاتره شماره ی یه خانومی رو گذاشته بودن که با هماهنگی ایشون میشد روز و ساعت رو جا به جا کرد. منم با ایشون صحبت کردم که بی نهایت خوش برخورد بودن و گفتن می تونن روز رو برامون عوض کنن. به دوس جون اطلاع دادم که گفت: به نظرم با یکی از دوستات بری بهتره چون ممکنه روزش رو عوض کنی و اون روز باز هم من برنامه داشته باشم. تازه شم گفتم به تلافی این که نتونستم بیام پولش رو بهت می دم :)) منم سریع با مریم هماهنگ کردم که با اون برم.

حدود ساعت 5.30 از خونه حرکت کردیم پیش بسوی تالار وحدت. اجرا ساعت 6.45  شروع شد. جریانش هم اینجوری بود که تئاتر اجرا میشد و صحنه جوری بود که ما فقط دو تا بازیگر رو می دیدیم. بعد در حین اجرا اینا تصور می کردن که تو یه کنسرت هستن که همون موقع یه سن جلوشون با موزیسین ها می اومد بالا و بازیگرا شروع می کردن به اجرای آهنگ. بعد از تموم شدن هر آهنگی هم اون سن که موزیسین ها روش بودن می رفت پایین و دوباره ادامه تئاتر اجرا می شد. در کل خیلی جالب بود و من کلی مشعوف شدم از اینکه خودم از بلیط ها استفاده کردم. در حین اجرا شدن دو سه تا از آهنگ ها هم شماره ی دوس جون رو می گرفتم تا یه مقداری شو گوش کنه :) جهت اطلاع هم بگم که تا 22 اسفند اجرا دارن و اگر تونستین از دستش ندین.

بعد از تئاتر هم با وجود ترافیک و شلوغی بیش از حد خیابون ها یه سر رفتم پیش شخص شخیص دوس جون تا کلا براش تعریف کنم که تئاتر چطوری بوده . یه ده دقیقه ای با هم بودیم و کلی مغز هم رو خوردیم و من برگشتم خونه.

5شنبه دوس جون برنامه داشت تو یکی از همین جاهایی که نمایشگاه بهاره س. نمی دونم چرا فکر میکردم بیمه ی ماشینم تا 12 اسفند هست و اون روز همین طوری گفتم چک کنم ببینم چطوریه؟ که دیدم بعله 2 روز هست که گذشته :(( رفتم سمت دوس جون در حالی که همه ش استرس بیمه رو داشتم.

خیلی هم به موقع رسیدم دقیقا همون موقع برنامه شون تموم شد. یه کم تو اونجا چرخیدیم و من خیلی راااااحت یک عدد مانتوی مشکی ساده و یک لباس گوگولی برای نی نی ِ تو راهِ خانم ِ برادر خریدم :))) بله من به زودی عمه خانم میشم :)))

بعد هم رفتیم از سر پاساژ هات داگ بخار و پیتزا گرفتیم و تو مجتمع دوس جون نوش جان کردیم.

من یکشنبه وقت لیزر داشتم. آقا این نتبرگ یه تخفیف ویژه گذاشته بود برای این مرکزی که من می رم برای لیزر . منم با هماهنگی خود مرکز مربوطه برای دو جلسه لیزر پا بن نتبرگ خریدم. بعد کاشف به عمل اومد که اولا هر نتبرگی فقط 20 تا می تونسته بخره (من 46 تا گرفته بودم) و اینکه این تخفیف رو کلا گذاشتن برای کسایی که تا حالا اونجا نرفتن، نه مشتریان سابق. حالا هی من زنگ میزم به مرکزه که بابا جان من از خودتون پرسیدم و گفتید مشکل نداره اونا هم می گفتن نه ما نگفتیم!! به نتبرگ زنگ می زدم و اونم می گفت نه اونا موظف هستن بذارن شما از تعداد خریدی که انجام دادی استفاده کنی.

دیگه یکشنبه پا شدم رفتم اونجا. ماشین هم بیمه اش از 12 شب شروع میشد . دیگه ریسک نکردم و ماشین نبردم. اونجا هم پرسنل دوباره حرفای خودشون رو تکرار کردن. منم گفتم اگه اینطوریه لطف کنید به نتبرگ بگید که شریط تون رو عوض کردید چون من می خوام کل پولم رو پس بگیرم که قبول کردن.

اعصابم شدید خورد بود. دوس جون به همراه دکی اومدن دنبالم. کلی برای دوس جون غرغر کردم. یه کمی با اونا چرخیدیم و آبمیوه ** خوردیم. دیگه من کلا حرص و عصبانیت یادم رفت و کلی تو سر و کله ی اونا زدم. بعد هم رفتیم مرغابی زیبا و دو عدد پیتزای خوشمزه خوردیم . بعد هم دکی زحمت کشید و من رسوند خونه.

دوشنبه زنگ زدم به پشتیبانی نتبرگ که گفت مشکل نداره و پولتون رو بر میگردونیم. بعد هم برام ایمیل اومد که ظرف یک هفته پول برمیگرده به حسابم. که هنوز خبری نیست :( خلاصه که از من به شما نصیحت وقتی می خواید از این سایت های تخفیف خرید کنید حتما هم با خود سایت شرایط رو چک کنید و هم با جایی که براش تخفیف گذاشتن تا بلایی که سر من اومد سرتون نیاد حتما هم هر جا زنگ میزنید اسم کسی که باهاش صحبت کردین رو بپرسین که بعدا نزنن زیرش و بگن ما نمی دونیم با کی صحبت کردی.

سه شنبه صبح تصمیم گرفتم یه برنامه برای عصر بذارم اولین گزینه م هم سینما بود. ولی خب وقتی چک کردم دیدم هیییییچ فیلم به درد بخوری نیست، یه سر به سایت تیوال زدم . هیچی دیگه سر زدن همانا و خریدن بلیط تئاتر ملکه زیبایی لی نین همانا.

به دوس جون هم سریع اس دادم که من برای عصر بلیط گرفتم. حالا دوس جون فکر کرده که من برای در روزهای آخر اسفند دوباره بلیط گرفتم. که سر همین سوتفاهم نزدیک بود حرفمون بشه. من سریع کوتاه اومدم و که دعوا شروع نشه. خدا رو شکر جواب داد و به خیر گذشت. حدود ساعت 6.30 رفتم دنبال دوس جون و یه ساعتی با هم بودیم. نزدیکای 8 هم اومدیم سمت پارک دانشجو. تو همون جا هم یه رستوران پیدا کردیم و یه ساندویچ خوردیم چون بعد از تئاتر دیگه دیر میشد.

تئاتر هم تقریبا به موقع شروع شد. من بلیط بالکن گرفته بودم و جالب اینجا بود که فقط و فقط ما تو بالکن بودیم یعنی کاملا خصوصی بود :)) هر چند یه آقایی اومد و بهمون اعلام کرد که همکف جا هست و اگه دوس داشته باشیم میتونیم بریم پایین که دوس جون موافقت نکرد. به نظر من کیفیت صدا یه کمی برای بالکن واضح نبود. نکات خوب این تئاتر طراحی صحنه و نورپردازی عاااااااااااالیش بود. خود تئاتر هم در کل معمولی بود البته به نظر من که یه بیننده ی معمولی هستم. و اینکه 2 ساعت اجرای پشت سر هم یه کمی خسته کننده بود و چه بهتر میشد که آنتراک داشت.وقتی هم تموم شد دیدیم که پایین خیلی خالی بود و چه حیف شد که نرفتیم پایین بشینیم.

ساعت 10.30 بعد از اینکه دوس جون سهمیه دلستر روزانه م رو خریداری کرد برگشتیم خونه :))

این هم از این روزهای ما. برای چهارشنبه سوری هم یه برنامه ویژه دخترونه داریم احتمالا :)) باشد که خوش بگذرد.

آخ آخ این روزها تو این شلوغی بی پایان همکار خانم من شدیدا حرف میزنه از مسائل بی ربط ها. انقدر از خاطرات خانوادگی ش تعریف کرده که من نه تنها کلهم اجمعین فامیلش رو ندیده می شناسم بلکه تمام خصوصیات اخلاقی و اتفاقای ریز و درشت زندگی شون رو هم حفظم. واقعا دلم میخواست انقدر پررو بودم که بهش میگفتم باور کن اینا که تعریف میکنی برام جالب نیست فقط سرم درد میگره انقدر حرف میزنی :((((

راستی عکس گردنبند رو گذاشتم تو پست پیش دیدن آیا؟؟

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد